با وجود چنین شباهتهایی اما 2فیلم «بهشت» و «فراموشی»، تفاوتهایی نه در قصه بلکه برگرفته از دیدگاههای متفاوت سازندگانش دارند. بهشت را نیل بلوکمپ 34ساله و اهل ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی ساخته که از او «منطقه9» را به یاد داریم. فراموشی نیز ساخته جوزف کوزینسکی 39 ساله و اهل مارشال تاونآیوای آمریکاست که پیش از این یک علمی- تخیلی دیگر به نام «ترون» را ساخته است. نگاه این فلیمسازان در 2 اثری که ساختهاند، به اندازه فاصله آیوای آمریکا تا ژوهانسبورگ آفریقایجنوبی از هم دور است. با این حال هر دو از زندگی کنونی آدمی در این عالم خاکی دلزدهاند و به رویاهایی جان بخشیدهاند که از سر ناامیدی است و نیاز به قهرمانی دارد تا آنان را از این اوضاع فعلی نجات دهد؛ رویاهایی که شاید فاصله چندانی با سراب نداشته باشند.
فیلم بهشت قصه سرراستی از استعاره جهان کنونی در آینده دارد. لسآنجلس فردا شبیه مکزیکوسیتی امروز است (لوکیشن فیلم نیز در همین شهر است). انبوهی از انسانها باید در فقر و فلاکت دست و پا بزنند تا جمعیت اندکی در بهشت دستساز بشری، روزگار را به خوشی سپری کنند. بهشت یادآور جنبش99 درصدی و اعتراضهای والاستریت است. از این منظر، نیل بلوکمپ اهل آفریقای جنوبی با نگاهی نقادانه به زندگی سرمایهداری میکوشد دنیایی ترسیم کند که انسانها در توزیع عادلانه ثروت به سعادت میرسند و قهرمان فیلم که نقش منجی را ایفا میکند، چنین موهبتی در پایان قصه در اختیار بشریت میگذارد.
در عوض فیلم فراموشی با استعارههای افزونتر و ترسیم فضایی همچون «فارنهایت 451»، دنیایی را به چالش میکشد که در ظاهر غرق در خوشی و سعادت است اما در باطن، قفسی طلایی به حساب میآید که پرنده روح و اندیشه آدمهای محصور در آن را احاطه کرده است و در این میان، برخی آدمها سعی دارند از این قفس رهایی یابند. قهرمان فراموشی پله پله به خودآگاهی میرسد و سپس سعی میکند انسانهای باقیمانده روی کره خاکی را در رسیدن به زندگی سعادتمند یاری کند؛ سعادتی که از جنس زندگی غیرمتمدنانه و بهنوعی بدوی در دل پاک طبیعت است و جالب اینکه قهرمان این فیلم نیز منجیوار این موهبت را با فداکاری خود به انسانهای دیگر تقدیم میکند. در این میان کوزینسکی آمریکایی سعی دارد با نگاهی پسامدرن آنچه نظام سرمایهداری به آن نمیرسد را نقد کند.
شباهتهای این 2فیلم نشان میدهد که دلواپسی برای فردا از زندگی بشر امروز اگرچه ماهیتهایی جداگانه دارند اما از جنسی یکسان برخوردارند؛ یکسان از این منظر که برای نوع بشر احساس خطر میکند ولی میداند که با توان بشری قدرت مقابله و رفع این دلواپسی را ندارد و برای همین است که در انتظار یک منجی مینشیند، اگرچه جنس این منجی نیز از همین عالم خاکی است.
تفاوت دیدگاهها
دلواپسی از فردا در آثار متعددی به چشم میخورد؛ از «1984» جورج اورول تا «دنیای شگفتانگیز نو» الدوس هاکسلی. با این حا ل نوع دلواپسیها تفاوت دارد. اورول از دنیایی مخاطبانش را میترساند که در آن ایده کمونیسم بر خصوصیترین فضای زندگی از نگاه «برادر بزرگ» سیطره داشت و در عوض جهانی که هاکسلی ترسیم کرده بود شامل انسانهای سرخوشی میشد که بیخبر از پیرامون خود، بدون هیچ اندیشه و تفکری، مصرف کننده ایدهها و محصولات «فورد بزرگ» بودند. چنین فضایی در 2فیلم بهشت و فراموشی نیز تکرار شده است که ناشی از تفاوت دیدگاهها و خاستگاههای کارگردانان این فیلمها محسوب میشود. در «بهشت» هیچ فضایی نیست که خارج از کنترل اربابان بهشت و زیرنظر روباتها یا مزدوران نباشد. هر اقدامی که نظم بهشتنشینان را به هم بزند محکوم به سرکوب است و در این میان جان انسانهای زمینی، کمترین بهایی است که برای آن پرداخت میشود. انسانهایی که تلاش دارند به هر نحو خود را به بهشت برسانند کاملا شبیه مهاجرانی هستند که هر روز خبری در موردشان میخوانیم؛ مهاجرانی که از آفریقا و آسیا به خفتبارترین شکل ممکن سعی دارند خود را به اروپا، آمریکا و استرالیا برسانند و آنچه نصیب میبرند، غرق شدن در اقیانوس، یا از پای درآمدن با شلیک گلولههای مرزبانان چشمآبی است. قوانینی که اکنون هر روز سختگیرانهتر از قبل برای مهاجران غیرقانونی اعمال میشود در فیلم بهشت نیز به وضوح به نمایش گذاشته میشود. در این فیلم همانند دنیای واقعی امروز، انسانهایی برای نجات از جنگ، گرسنگی و بیماری، خطر مرگ را به جان میخرند و این ریسک بزرگ را میپذیرند تا شاید خود و فرزندانشان از وضع کنونی رهایی یابند اما تلاششان نافرجام میماند.سعادت در فیلم بهشت، رسیدن انسانها به حداقل زندگی در دنیایی است که نشانی از گرسنگی، جنگ و بیماری ندارد و قهرمان فیلم برای ساختن چنین جهانی خود را فدا میکند اما در فیلم فراموشی جنس این سعادت دگرگون میشود.
انسانهایی که در فراموشی هستند نیازهای اولیهشان برآورده شده اما سودای زندگی همراه با آرامش و توأم با اندیشه را در سر میپرورانند و نوستالژی، درد بزرگ این آدمهاست. در فیلم فراموشی اگرچه زن داستان مدام خود را در بهشت میداند اما مرد فیلم دائما در گذشته سیر میکند و در بهشتی که خود برای خود، خارج از زندگی متمدنانه ساخته، آنچه از گذشته بوده را کنار خویش جمع آورده است. اگر در بهشت، عشق انگیزه قهرمان قصه میشود در فراموشی عشق یادآور خاطرات و گذشتهای است که فضایل انسانی و خصایل تحمیل نشده کنونی را برای قهرمان فیلم میسازد. چنین تفاوتی مسلما به خاستگاه این دو فیلمساز برمیگردد و برای همین، دیدگاهها در این دو فیلم بهرغم شباهتهایشان فاصلهای عمیق به اندازه آفریقای جنوبی تا آمریکای شمالی دارند.
نمادهایی از سرزمین موعود
هم در فیلم بهشت و هم در فیلمفراموشی، سرزمین موعودی وجود دارد که ابتدا قصد انسانها رسیدن به آن است اما در پایان این سرزمینهای موعود، واقعیتی سرابگونه مییابند. در بهشت نماد این سرزمین موعود دایرهای پنج پر است که میتواند نشانی از دموکراسی باشد. فضای مدور این نماد که انسانهای زمینی و محروم از نیازهای اولیه تلاش میکنند به آن برسند جای برتری هیچ فرد بر دیگری را نمیگذارد. در عوض در فراموشی این سرزمین موعود به شکل هرم وراونه است؛ نمادی از سیطره قدرت که از آسمان بر زمین اعمال میشود و نظم متمدنانه را بر زندگی انسانها تحمیل میکند. آن نماد دایرهوار، سفید و درخشان است و این نماد هرمی، سیاه و نفوذناپذیر.
با این حال هر دو در انتهای فیلم سراب نشان داده میشوند. اگرچه بهشت دایرهوار از بین نمیرود اما وقتی امکاناتش را در اختیار زمینیها میگذارد از عرش به فرش میرسد. در فراموشی نیز برای نجات نوع بشر چارهای جز ویرانی هرم سیاه نیست؛ سرابهایی که باید از میان برداشته شوند تا سعادت موردنظر هرکدام از این فیلمسازان تحقق یابد. تو گویی آنچه در یک فیلم آرزو محسوب میشود در آن دیگری محکوم به فناست.
فراموشی(oblivion)
کارگردان: جوزف کوزینسکی
بازیگران: تام کروز، مورگان فریمن
محصول یونیورسال
محلهای فیلمبرداری: ایسلند، آمریکا
داستان فیلم از سال 2077 آغاز میشود؛50 سال پس از زمانی که موجودات فضایی به زمین حمله کرده و ماه را از بین بردهاند. زمینیها برای از بین بردن موجودات فضایی زمین را با بمب اتم تقریبا نابوده کردهاند و خود به بزرگترین ماه سیاره زحل رفتهاند. یک زوج جوان به نامهای جک و ویکتوریا برای محافظت از ماشینهای آبی که آب دریا را برای مستعمره جدید تهیه میکند روی زمین ماندهاند و از آن دربرابر حمله فضاییها که به آنها لاشخور میگویند محافظت میکنند. از 5سال قبلتر همه حافظهها به اجبار پاک شدهاند ولی جک، که به گذشته علاقه زیادی دارد، زنی ناشناس را مدام در خوابهای خود میبیند. ویکتوریا هم در آرزوی بازگشت به تت (ایستگاه فضاییای که هرروز با آنها در ارتباط است) روزشماری میکند اما سقوط یک سفینه ناشناخته زندگی آنها را به هم میریزد.
بهشت (Elysium)
کارگردان: نیل بلوکمپ
بازیگران: مت دیمون، جودی فاستر
محصول تری استار
محلهای فیلمبرداری: مکزیک و کانادا
قصه فیلم در سال 2154 میلادی میگذرد. در پایان قرن 21 زمین مملو از جمعیت شده و اقتصادها ورشکسته شدهاند. افراد متمول زمین را ترک کردهاند تا سطح زندگی خود را حفظ کنند. آنها در یک بهشت مصنوع بشر در چند هزار کیلومتری زمین زندگی میکنند؛ جایی که نه کسی میمیرد و نه پیر میشود. روباتها در خدمت بشر هستند و دستگاهها هر نوع بیماری را مداوا میکنند، در عوض مردم مانده روی زمین که برای اربابان بهشتنشین بیگاری میکنند در آرزوی رسیدن به بهشت هستند. مکس هم جوانی با این آرزوست، به خصوص وقتی که در کارخانه در معرض تشعشعات رادیو اکتیو قرارمیگیرد. ولی صاحبان کارخانه به جای مداوای او فقط چند قرص به مکس میدهند تا در آرامش بمیرد. مکس تصمیم میگیرد با کمک چند قاچاقچی انسان به بهشت برود.